ده پنیران ۳

شکفتن گلهای بهاری در دامنه کوه۰سرزدن سبزه ها از زیر خاک۰جدا کردن بره بزغاله ها ، تا میش وبزها را چوپان به کوهیایه برا ی چرا ببرد۰زندگی بود۰ زندگی جاری زندگی هر روزه۰من بایدازاین طبیعت زیبا جدا می شدم۰هیچوقت ازمرخصی استحقاقی که داشتم استفاده نکرده بودم۰عید نورزداشت با تمام زیبایی از راه می رسید۰اما دراین زمان دوری ازخانواده با رسیدن نامه ای به دستم می دانستم پسی هوا در خانواده طوفانی براه انداخته که دیگرآن جمع قبلی وجود ندارد۰وقتی به تهران رسیدم مجبورشدم به خانه خواهر بزرگم در خزانه فرح آباد بروم۰برادر بزرگم که در دوره دبیرستان سرپرستیم را به عهده داشت همراه برادر کوچکم عزت نیز درآنجا زندگی می کردند۰صبح روزبعدهمراه عزت برای گذراندن ایام عید نوروزبا پدرومادرو برادرکوچکم به زریندشت رفتیم۰زریندشت هم شکوفه ها شکفته بود وبهار با تما زیبایش ازتغیر، از دگرگونی ، از نو شدن ، از جوان شدن ، از بزودی بثمرنشستن نشان داشت۰کاش در قلب ما انسانها هم بجای پاییز، به جای سرما، بجای خمودی ویخ زدن بهارهولول کند۰
روز دوازدهم فروردین۱۳۵۰طبق قرارم با فریدون به سنندج برگشتم۰سیزده بدررا باخانواده او گذراندم۰چهاردهم فرودین باید حضورخودم را برای ادامه خدمت اعلان می کردم۰به همین دلیل به اداره کشاورزی رفتم۰وقتی به میدان اقبال که تمام ادارات وبانکها دورآن چیده شده بود رسیدم۰جلوی دادگستری استان متوجه دوگروه از مردم شدم که روی پله ساختمان دادگستری نشته غرق در گفتگوهستند۰کمی که دقت کردم انهارا شناختم۰هردو گروه از مردم ده پنیران بودند۰جلورفتم وبا هر دو گره سلام واحوالپرسی کردم۰ از آنها پرسیدم چرا اآنجا جمع شده اند؟ من وسط بودم هردو گروه با هم حرف میزدند وبه سرهم فریاد می کشیدند۰ ازبین فریادهای آنها فهمیدم اختلاف برسردعوای زن وشوهر جوانی که شوهر زنش را کتک زده واز خانه بیرون کرده ۰با وجود اینکه همه با هم فامیل بودند۰ عده ای طرف پدر مرد خانواده را گرفته وعده ای دیگر طرفداری از پدرزن خانواده وزده سروکله هم را شکسته دو نفرهم در بیمارستان دارند۰چند نفرهم ازدو طرف چندروزی در زندان داشتند۰با گذاشتن وثیقه آزاد شده تا امروز به دادگاه بروند تا پرونده رسیدگی شود۰وقت تنگ بود۰زمان زیادی برای گفتگو با آنها نداشتم۰ کوتاه با میانسالان صلحجووجنگجویان جوان ازدوطرف صحبت کردم۰آنهارا ازجنگ وخشونت بر حذر داشتم وبه آشتی دعوت کردم۰ازمیانسالان صلحجو خواستم جوانهای خود را دلجویی وآرام کنند مرتب نقطه قوت ، پشتبانی وزیبایی باهم بودن وفامیلی را برجسته کنند۰ضمن خدا حافظی از دوطرف خواستم همه خودشان را با آخرین مینی بوس امروزبه ده برسانند۰ تنگ غروب چشمم مرتب دنبال گرد وخاک رسیدن مینی بوس ازسمت شهرمی گشت۰وقتی مینی بوس رسید وبعداز توقف کوتاه بسمت مارنج وموچش حرکت کرد۰متوجه شدم همه آنها ازپیروجوان به ده برگشته اند۰به مدخل ده آمدم از آنها استقبال کردم۰یکی ازمردان صحلجوی میان سال برایم بیان کردکه چقدرصحبتهای من درجوانهای جنگجوتاثیر داشته وآنها چگونه دردادگاه رضایت داده اند۰ ضمنن خوشحال ازاینکه دادگاه قرار زندان برای هیچکدام صادر نکرده۰با پدرجوانان زخمی که در بیمارستان بستری بودند قرار گذاشتم تا فردا صبح به ملاقات زخمیها برویم۰
اردیبهشت ماه وسط روزهوا گرم بود۰درب وردی را باز می گذاشتیم تا هوا جابجا وکمی خنک شود۰گاهی یاد مان میرفت تا درب ا طاق محل زندگیمان که دفتر مدرسه هم بود ببندیم۰ پرندگان خانگی مثل مرغ وخروس وبوقلمون معمولان در حیاط مدرسه دانه مچیدند ومیگشتند۰یکی از بوقلمونها یاد گرفته بود واز فرصت استفاده میکرد۰هروقت دراطاقمان بازمی ماند به آن حمله میکرد هرچه پیدا می کرد می خورد وحسابی کثا فت کاری می کرد۰این کار مرتب تکرار می شد۰اوایل گاهی بدون توجه وقتی از کلاس درس برای بردن چیزی ویا چای درست کردن به اطاق می آمدیم مدفوع این حیوان به تخت کفشمان می چسبید۰ همه جا را آلوده می کردیم۰بوی گند بدی می داد۰تمیزکردن همه جا وگاهی شستن فرش ولوازم زیرانداز برایم خیلی سخت بود۰چندین بار ترساندیم ودنبالش کردیم شاید دیگر نیاید۰چاره کارنبود کارشرا تکرار می کرد ومارا کلافه۰چون مقدارکثافتکاری که می کرد مثل مرغ کم ویکی دوتا نبود۰با فریدون مشورت کردم۰ هردو موافقت کردیم روز پنچشنبه تله برایش بگذاریم ، جمعه در شهربا گوشت حیوان ازخودمان پذیرای کنیم۰فریدون کلاس را با آواز کردی خواندن سرگرم کرده بود۰من چاقووبادیه ای برای ریختن خون بوقلمون آماده کرده بودم ومترسد۰بوقلمون بد بخت طبق عادت به قتلگاه آمد۰ناگهان ازپشت پرده دستم را بیرون آوردم وگلوی اورا گرفتم۰تلاش زیادی کرد۰محکم بدنش را کنترل کردم ۰پاهایش را زیر پایم گذاشتم ۰چاقورا برداشتم۰گلوی بوقلمن در دست راستم قرار داشت چاقو در دست چپ۰کارسخت شد باید چاقو را به دست راست بدهم وگلوی حیوان را با دست چپ بگیرم۰زمان جابجایی چاقو وگلوی بوقلمون۰ حیوان فرصت پیدا کرد تا صدای بلندی از خودش درآورد ونفسی تازه کند۰صدای بلند وغیرمترقبه بوقلمون باعث شد تا فریدون وبچه های کلاس با هم به اطاق مجاور بیایند تا ببینند چه خبرشده وصدا چه بود۰من چاقو را به پشت پرده پرت کردم وبوقلمون را دم درآوردم ۰با سروصدا شروع به شکایت کردم که باز این حیوان همه غذاها را خورده وکثافتکاری کرده۰یک مشت محکم به حیوان زدم وپرت کردم توی حیاط مدرسه۰بو قلون از مرگ رهیده پا به فرار گذاشت۰فریدون با خندیدن سعی در این داشت تا موضوع را عوض کند۰
طبق معمول عصریک روزوقتی به کوه زده بودم تا کرخی سرکلاس تنگ وپرجمعیت نشستن را از روان وجسمم بیرون کنم۰احمو چوپان را دیدم که گله را به ده برمی گرداند۰گله گوسفند گرد وخاک می کردوجلومی رفت۰احموچوپان همراه دو سگ تازی که در دو طرفش حرکت می کردند دم روباهی در دست بسمت ده می رفت۰ بعدازسلام وخدا قوت گفتن ازاوپرسیدم روباه شکار کرده ای ؟ جواب داد گاهی این کار را می کنم۰گفتم خوش بحال تازیها امشب غذای خوبی دارند۰ گفت چرا تازیها ؟خودم می خورم گوشت خیلی خوبی دارد وپوست آنرا به قیمت خوبی می فروشم۰تعجب کردم ۰گفتم مگرگوشت روباه خوراکی است؟ با لهجه خیلی زیبای کردی گفت آ قای سپاهی گوشت روباه خیلی خوشمزه ا ست۰ازمن پرسید هیچوقت نخوردی؟ گفتم نه هرگز نخوردم۰همان موقع از من پرسید آقای سپاهی شما به خانه همه می روی ولی هیچوقت به خانه من نیامدی؟ گفتم من سر زده که به خانه کسی نمی روم از من دعوت کرده اند ۰به خانه شماهم اگرازمن دعوت کنی می آیم۰احموچوپان را تقریبان هرروزصبح وعصر موقع بردن گله به چرا وبرگشت به ده میدیدم ۰چند ماهی ازاین گفتگو گذشت۰روزی به من گفت آقای سپاهی فردا شب مهمان من هستید۰ باو قول دادم تا فردا شب به خانه اش بروم۰خانه محقرودود گرفته ای بود۰از پنجنره کوچک که فقط یک قطعه شیشه در داخل دیوار نصب شده بیشترنبود۰ درروزآفتابی کمی نورباهزارزحمت به داخل می آمد۰غذایی که زنش درست کرده بود شوروا بود مثل آبگوشت ۰با میل خوردم ۰من تنها بودم هیچ کس دیگری آن شب آنجا نیامد۰موقع خدا حافظی ازغذا تعریف کردم۰ احمو چوپان گفت میدانی گوشت غذا گوشت روباه بود۰ با هم خندیدیم وگفتم تو گوشت روباه به خورد من دادی؟
هرچند زمستان پربرف وسردی را پشت سرگذاشته بودیم ولی بهاربی باران وخشکی داشتیم۰علفها وبوته های دامنه کوه ها از بی بارانی خشک شد۰ مزارع گندم وجو دیمه رشد خوبی نکرد۰تاکستانهای دیمه برگهایش زرد،خوشه انگورهای کوچک ، گرد گرفته وشته زده بود۰اواخرخرداد یکی از جوانان ده گفت آقای سپاهی امروزهمراه خانواده میرویم تا گندم دیمه را دروکنیم۰شما هم به آنجا بیا تا با هم در صحرا چا یی بنوشیم۰من که بیشتردر ده تنها بودم ودنبال همصحبتی می گشتم این دعوت را پذیرفتم۰در این زمان فریدون کمتر به ده میامد۰ چون فصل امتحانها تمام شد۰اویا به اداره آموزش وپرورش می رفت ویا تعطیل در خانه می ماند۰از کلاس درس هم دیگر خبری نبود۰بعد از ظهربه کوه زدم۰راه طولانی نبودولی آفتاب سوزانی داشت ودریغ ازدرختی تا زیر سایه آن نفسی تازه کنم۰هوا گرم ودم کرده حتی نسیمی نمی وزید۰سراب از دوردیده می شد وکسانی که در دامنه کوه مشغول جمع کردن تک تک خوشه های گندم اززمین بودند لرزان ومواج به نظرمی رسیدند۰گرما وآفتاب سوزان آنها را نیز کافه کرده بود۰خدا قوتی گفتم وکنار آنها شروع به درو کردن گندم کردم۰حرکت دست من ودروکردنم موجب تعجب آنها شده بود۰یکی ازمردان که آتش روشن می کرد تا چای بر قرار کند گفت آقای سپاهی از مردان ما بهتر درو میکند۰ خوشه هاکوتاه وبی رمق ودانه گندم کوچک وچروکیده بود۰ با آنهاچای وآبی نوشیدم برای نجات از گرمای طاقت فرسا خدا حافظی کردم وراه برگشت را پیش گرفتم۰نورآفتاب با همیشه فرق می کرد۰خاکستری بنظرمی رسید۰به نیمه راه رسیده بودم۰رنگ خاکستری نورآفتاب بیشتروبه تاریکی گراید انگارکه دارد غروب می کند۰به راه ادامه می دادم که متوجه شدم غروب از راه رسید وبه سرعت همه جا تاریک شد۰ تاریکی آنقدر زیاد بود که حتی چند قدمی را نمی توانستم ببینم۰ستاره ها درآسمان پیدا شدند۰قرص ماه کامل بود۰متوجه شدم خورشید گرفتگی رخ داده برای من آن زمان در آن مکان تنهایی از یاد رفتنی نیست۰یواش یواش دو باره آسمان باز شد وآفتاب از پشت ماه نجات پیدا کرد۰دو باره راه افتادم خسته ، تشنه، کوفته خودم را به ده رساندم۰
خانه اربابی دربش باز شده بود۰جیپ لندروری در ده رفت آمد می کرد۰ تراکتوری غیرازتراکتورهای شرکت سهامی زراعی هر روزدرده رفت وآمد می کرد۰مردی میان سال که لباسش کردی نبود وکلاه شاپویی برسرمی گذاشت تراکتوررا رانندگی می کرد۰صیفی کاری کرده ، گندم کاشته، چغندر کاری کرده، یونجه کاشته، تا کستان داشت خلاصه با همکاری کارگر روزمزدی که به کار می گرفت کشاورزی کاملی داشت۰تمام کارمکا نیزه کشاورزی را خودش انجام می داد۰من تا مدتها با مظفرخان خاکساراز دورا دور سلام واحوالپرسی می کردم۰پرویزپسردوم آقای خاکسارامتحان کنکور را داده منتظر نتیجه بود۰روزدوم وردش به ده مرا دعوت به چای عصر با خانواده اش کرد۰غصر به خانه اربابی رفتم۰آ قای خاکسار از زندگی فعلی خود راضی بود۰پسر بزرگش دانشجوی مهندسی علم وصنعت ، پسر کوچکترسال آخر دبیرستان را شروع می کرد۰میگفت طرح ا صلاحات ارضی زندگیش را به طور کلی عوض کرده۰همان عصربا پرویز قرارگذاشتیم تا فردا بعد از ظهربه شکار کبک برویم۰پرویزوسیله پرکردن پوکه های خالی فشنگ ویک تفنگ دو لول آورد ۰ کمی با آن وررفتم یاد گرفتم چگونه پوکه ها راپر کنم۰هنوز تاریک نشده بود که با پرویز به خانه کدخدا برای گرفتن تفنگ تک لول او رفتیم۰کدخدا تفنگش را با نا رضایتی داد۰ کبکهای شکار شده را مادرپرویزتمیزمی کردوسهم مرا می فرستاد۰شکارکبک چند روز در هفته تکرار می شد۰