ده پنیران۱

شب را درمسافرخانه روشن گذراندم۰جای نسبتان راحتی بود۰ته راهروچند دوش وتوالت داشت۰صبح زوددوش گرفتم ۰دستی به لباس فرم نظامی کشیدم وپوشیدم۰باید آقای مهندس امامی مدیرکل اداره را اول وقت اداری می دیدم۰آ قای امامی گفت ازامروزشما ما مور خدمت درده پنیران می باشی۰در حال حاظر سپاهی ترویج دیگری به نام مهرابی آنجا خدمت می کند که من ازاو راضی نیستم۰نامه ماموریت درده پنیران را امضاء کرد۰ ادامه دادراننده ایکه شما را می میبرد مهرابی را می آورد۰جیپ اداره کشاورزی ازجاده خاکی خارج شد۰ غرش کنان وبه زورا زرودخانه کوچک ولی پرآب گذشت۰شبح روستایی دا منه کوه بالای تپه ماهوره پیدا شد۰جاده به سمت روستا سربالایی تندی بود۰جیپ که تازه ازرود خانه بیرون آمده بودبا دنده کمکی سربالایی را به کندی پیش می رفت۰چشمه کانی برآسیا سمت بایین جاده منظره زیبای داشت۰گروهی اززنان ده با لباس رنگارنگ وقشنگ دورچشمه لباس می شستند۰کنار رودخانه واطراف چشمه با وجود اواخرفصل پاییزوسرسبزنبودن بسیارخوش منظره بود۰اندام کشیده دختران کرد با دامن پرچین کوزه ای بردوش ، دیگچه ای برسربرای آوردن آب چشمه از کنارجیپ می گذشتند مرا یادآور زنده بودن وزندگی کردن انداخت۰راننده ازجیپ که جلوی خانه کدخدا ترمز کرد پیاده شد۰مردی میان سال با لباس نیمه کردی از خانه بیرون آمد۰بالاتنه کتی با دوخت بسیار بد وپایین تنه شلوارکردی کلاه شاپوی بر سر۰ راننده بعد ازسلام واحوالپرسی به زبان کردی او را به من معرفی کردوبا هم داخل خانه شدیم۰درهمان هنگام که برای ما قرارشد چای بیاورند یکنفر را دنبال سپاهی ترویج قبلی ده فرستادند۰مهرابی با نگاه چپ وسلام واحوالپرسی بسیارسرد با من گفت یک ده کوچک مثل پنیران چندتا سپاهی ترویج نیاز دارد۰راننده حکم ماموریت مهرابی به مریوان را به دستش داد و گفت من ماموریت دارم شما را به سنندج ببرم اگر حاظر باشی با هم می رویم۰مهرابی کمی عصبانی شد وگفت من جایم خوب است وهر گزهیچ جا نمی روم۰راننده گفت من درحضورکدخدا وسپاهی ترویج جدید حکم ماموریت را به شما دادم۰انتخا ب با خودت می باشد۰هفته ای کشید تا مهرابی ازده رفت۰مد یر، معام، ناظم، منشی، دفتردار، مستخدم مدرسه پنج پایه ده پنیران فریدون به خاطررفتن مهرابی چپ چپ به من نگاه می کرد وتا مدتها با من صحبت نمی کرد۰مهرابی آزربا یجانی بودوبچه رضاییه۰ فریدون دوره خدمت سپاهی دا نش را در رضاییه سپری کرده مادرش هم ترک بود ۰در نتیجه اصلان دلش نمی خواست همصحبتی مهرابی را از دست به دهد۰
چند شبی را باخانواده کدخدا گذراندم۰هوا سرد وهمه منتظراولین برف زمستانی بودند۰بذرغلات را در دامنه کوه ها پاشیده بودند به امید برف وباران به موقع تا درفصل برداشت انبارهای خود را پر کنند۰مردان جوان روی پشت بام گردوبازی می کردند۰میان سالان تسبیح دردست آ فتاب گوشه ای را پاتق کرده بودند۰روزاول با پسرکدخدا رفتم تا دهی که میخواهم درآن زندگی کنم به شناسم۰به جمع مردان نشسته درآ فتاب گوشه رفتیم ۰بعدازسلام واحوالپرسی کوناهی از آنها گذشییم به سمت مسجد وحوض که در کنار هم بودند رفتیم۰حوض عبارت ازچشمه ایکه چهار دیوار داشت وسقف بدون درب۰از درب که وارد شدیم چند مرد داخل حوض درحال شستشوی خود بودند۰دستشان را به احترام ازآب بیرون آوردند۰خوض سه متردرسه متر،عمق دومتروسیمانی بود۰آب صاف زلالی ازآن می جوشید واز یک گوشه بیرون می رفت۰ دورتادورش سنگفرش بود۰لباس مردان داخل حوض روی سنگفرش ریخته شده بود۰ازحوله یا لنگ خبری نبود۰مردان با شلوار داخل آب بودند۰پشت حوض محل خروج آب چند توالت با دیوارهای کوتاه برای استفاده مرداان ساخته شده بود۰ درانتهای ده طوریکه کاملابه ده مشرف بود خانه آقای خاکساروجود داشت۰خانه ارباب سابق ده ، با بقیه خانه ها فرق وافری داشت ازخشت ، گل، سنگ وچوب به صورت نا مرتب ساخته نشده بود۰دربش بسته بود وکسی در آن زندگی نمی کرد۰قرینه خانه اربابی مدرسه دو اطا قه ده که ساختش کاملابا خانه توسری خورده وکج وکوله اهالی ده فرق داشت توجه را به خود جلب می کرد۰خانه بقیه مردم طوری پشت به پشت هم ساخته شده بود که باید چند مدتی درده زندگی کنی تا راه ورد وخروج آنرا یاد بگیری حیوانات درقسمت پایین وخودشان در قسمت بالازندگی می کردند۰با نردبان به پشت بام می آمدند۰اول صبح بعد از آواز خروس دو نفر دیگر آوازشان راسرمی دادند یکی چوپان گوسفندان ده بود ودیگری چوپان گاوها اهالی ده هرکه گاو یا گوسفندی داشت از طویله بیرون می آورد وبه سمت آواز سرداده شده می برد تا چوپان آنهارا برای چرا روانه کوپایه کند۰اسم چوپان گوسفندها موسی بود۰ میان سال مرد شوخی بود وازهمان اول که مرا دید با فارسی کمی که بلد بود حرف خنده داری زد وشوخی کرد۰۰ا ما نگهبان گاوها مرد جوانی بود که کاری بکسی نداشت گاوهایش را می چراند ودست مزدش را می خواست۰روز دوم با کمک کدخدا اهالی ده را به جمع شدن در مسجد دعوت کردم۰مسجد یک اطاق بزرگ به وسعت چهل مترکه با سنگ ، گل، چوب، تیر، تخته وچند ستون چوبی ساخته شده بود۰درب وردی کوچک وکوتا ، یک پنجره کوچک،یک چراغ نفتی کم نور که حتی روزهم نمی توانستند به خوبی همدیگررا به بینند۰بخاری چوب سوزوسط مسجد با چوبهای پراکنده اطراف گرمای مطبوعی داشت۰همه جا سیاه ودودزده بود۰ فقط مردها حق داشتند به مسجد بیایند۰وقتی همه جمع شدند۰خودم رامعرفی کردم۰اسم چند نفر که کمی فارسی میدانستند پرسیدم۰درمورد وظایفم در ده صحبت کردم۰اسم فامیلی همه آنها نگهداری بود۰متوجه شدم همه مردم ده با هم فامیل هستند بیشتربا یدک کشیدن اسم پدرشان صدا زده میشدند مثل احموکاک سعید۰در پایان گفتم به من کمک کنید تا یک اطاق برای اجاره کردن پیدا کنم۰
بعدازیک هفته اطاق کوچکی درست در مدخل ده پیدا کردم۰ صاحب خانه اسمش محمد ،چوپان قبلی ده بود ولی در آن زمان کاری نداشت ۰گاهی فصل بهاروتابستان می توانست درشرکت سهامی زراعی فرح کارگری کند،اسم خانمش کبری وسه فرزند داشتند۰ا ین خانه که من اطاقی ازآن اجاره کردم در طبقه دوم قرار داشت ۰زیرآن اطاق کوچکی بود که تنها مغازه خورده ریز فروشی ده بود۰مغازه دا راسمش باقر بود ودرهمانجا زندگی می کرد۰راه اطاق من ازکوچه پله کوچک وگلی بود که وقتی باران یا برف می بارید لغزنده وخطرناک می شد۰ازجلوی درب مغازه باقر بالامی رفت تا به اطاق من واطاق دیگری که محل زندگی محمد وخانوادهاش بود می رسید۰شب بسیار سردی بود اطاق جز درب وردی هییچ رابطه ای با بیرون نداشت۰درب را که می بستم نه از نور خبری بود نه از هوا۰وسیله گرمایی اطاقم چراغ خوراک پذی بود۰با نگرانی ازخفه گی می خوابیدم۰صبح روز بعدخوشحال از اینکه هنوز نفس می کشم از خواب بیدار شدم۰ وقتی درب اطاقم را باز کردم کمی از برفهای پشت آن داخل ریخت۰سفیدی برف چشمان خواب آلودم را آزار می داد۰لباس وپوتین نظامی راپوشیدم رفتم به سمت حوض تا سروصورتم را صفایی بدهم۰توی آن هوای سرد برفی چند نفرداخل حوض خودشان رامی شستند۰درآن هوای سرد آب حوض گرم بود بخارا زآ ن بلند می شد۰داشتم ازحوض برمی گشم که متوجه مردها وجوانان شدم که حاظر شده بودند تا برفهای پشت بام راپاروکنند۰آن سال برف زیادی آمد۰ در کوهپایه ها تا کمر برف بود۰ آنروزها مردم در مورد دزدی در دهات اطراف صحبت می کردند۰بیشتردزدی حیوانات مثل گاو، گوسفند وغلات ۰با جوانان ده در مورد نگهبانی وشبگردی صحبت کردم۰خودشان برنامه شبگردی را تنظیم کرده بودند۰من سرپرتی شبگردی را به عهده گرفتم واسم شبگردهای هرشب را یاداشت کردم۰درجمع آنها گفتم این شبگردی یک موضوع بسیار پرمسولیتی است که نباید سهل گرفت هرموقع ازشب ممکن است خودم در ده گردش کنم واگرکسی سر پستش نباشد ویا درمسجد فقط چای بخورد جریمه می شود۰هما ن شب بعد ازساعت دوازده تازه برف باریدن شروع شده بود که به سرعت ازتمام کوچه های ده گذشتم ازشبگرد خبری نبود۰حوض را پشت سر گذاشتم خودم رابه پشت درب مسجد رساندم همه شبگردها دور بخاری نشسته چای می نوشیدند۰پشت درب را محکم بستم خودم رابه پشتبام حوض رساندم وازآنجا دو گلوله برف به درب وپنچره مسجد زدم۰درازکش روی برف بالای پشتبام حوض درکمین نشستم ۰ تلاش زیادی کردند درب مسجد بازنشد به سمت پنجره رفتند بعد ازکنکاش بسیار یکنفررا ازپنجره بیرون فرستادند تا در ب را بازکند۰درب بازشد هراسان به همه جا سرکشی کردند۰دوباره دورهم جمع شدند وداخل مسجد رفتند۰تقریبان همه متوجه شده بودند بستن درب کار من است چون به اطاقم رفته درب آنرا قفل شده دیده بودند۰از مخفی گاهم پایین آمدم قبل ازاینکه دوباره دوربخاری گرم جا خوش کنند وارد مسجد شدم۰آنها ازجا بلند شدند وجایی کنار بخاری برای من باز کردند۰با مشورت هم دونفررابرای شبگردی فرستادیم۰با آنها کمی درمورد ضرورت نگهبانی درتمام مدت بدون وقفه ودزد ازهمین غفلت کوتاه ممکن است استفاده کند صحبت کردم۰داخل بخاری سیب زمینی گذاشته بودند تا کباب شود۰ساعتی درکنار آنها چای نوشیدم وسیب زمینی خوردم۰تا پایان خدمت همه جا مرتب این خاطره را تعریف می کردند ومی خندیدند۰
هرچند وقتی یکی ازاهالی ده ازمن دعوت می کرد تا برای شام مهمان او باشم۰جوانهای دیگربعد ازشام به خانه ایکه من مهمان بودم می آمدند وتا پاسی از شب گوروا بازی میکردند۰این بازی وسرگرمی را من به شکلهای مختلف درمناطق دیگر ایران دیده ام۰دور کرسی دورهم جمع می شدند هفت یا ده لنگه جوراب را روی کرسی قرار می دا دند ۰ بازیکنان بدو دسته تقسیم می شدندوبرای هردسته یک سردسته انتخاب می کردند۰سردته دوطرف سرشروع بازی وقانونهای دیگرکمی چانه زنی کرده وبازی رایک دسته شروع می کرد۰سردسته طبق قرارگذاشته شده دانه تسبیح یا چیزی شبیح آنرا به همه نشان می داد وباید آن شیی را زیرجورابها مخفی می کرد۰دسته مقابل باید با مشورت وکمک هم آنرا پیدا کرده وبازی رایک شمارهبه نفع خود بالاببرند۰اگر نتواند پیدا کنند یکبار بازی را باخته واین بازی تا بیست ویک بارادامه پیدا میکند تا برنده نهایی معلوم شود۰گاهی برای هیجان دادن به بازی قرارمی گذاشتند دسته بازنده چندخروس یا بزغاله ای خریده همه را برای خوردن غذا ی دسته جمعی دعوت کند۰
معلم ده چند روزبعدا زرفتن سپاهی ترویج قبلی وقتی کنارجاده ایستاده بودم تا به شهرسنندج بروم جواب سلامم را داد وجلوآمد با هم دست دادیم۰ تا سنندج کنارهم نشسته از همه دری صحبت کردیم۰وقت خداحافظی از من خواست گاهی برای همصحبتی بیشتربه مدرسه بروم۰اولین بار که به مدرسه رفتم کاردرس ومشق بچه ها را فوری جمع وجورکرد۰ بعد از معرفی من از بچه ها خواست تا ترانه های کردی برایم بخوانند وبا چای ونان برنجی کرمانشاهی پذیرای کرد۰آ نروز تا دیر وقت با هم بودیم در موقع خدا حافظی اورا دعوت کردم شبی برا صرف شام به خانه من بیاید۰روز بعد به سنندج رفتم ولوازم پذیرای خریدم همان روز برگشتم۰از صاحب خانه ام خواستم خروسی بخرد۰همه چیز آماده شد آنهارا به خانم صاحب خانه کبری سپردم تا برایمان شامی بپذد۰پذیرایی چندان خوبی نبود گوشت خروس نپخته بود با زحمت کمی گوشت ازاستخوان جدا کردم جلوی معلم گذاشتم۰فریدون نمی دانست با گوشتهای نپخته چکار کند۰ قطعه ای در دهانش گذاشتته بود آروارهایش خسته شد ولی گوشت آماده قورت دادن نشده بود۰برای اینکه موضوع را عوض کند جوکی تعریف کرد۰آنروز کمی برنج وماست خوردیم ومن خانم صاحب خانه را صدا کرده همه غذاها را به او سپردم۰فریدون پشنهاد کرد زمستان است وسرد اطاقی که من زندگی می کنم به اندازه کافی بزرگ است که دو نفری زندگی کنیم۰روز پنجشنبه به مدرسه اساس کشی کردم۰ساختمان مدرسه دارای دواطاق بیست متری در دو طرف دالون درازی رو به جنوب شرقی بود۰وقتی از درب فلزی جسبیده به دیوارسا لون وارد شدم دو درب سمت چپ وراستم قرارداشت۰انتهای سالون دومنبع وجود داشت ۰ درمنبع اول آب خوردن بود که یک لیوان رویی سوراخ شده با زنجیری بغل آن آویزان بود۰در منبع دوم که کمی عقب تر قرار داشت نفت بود۰ یک کتری رویی سیاه کنار منبع نفت توجه را به خود جلب می کرد۰درب سمت راست وارد کلاس درس می شد مثل کلاس خودم در زریندشت به نظرم آمد۰تعدادی میز ونیمکت زواردر رفته که به ترتیب از کلاس اول تا کلاس پنجم درآن درس می خواندند۰ بچه های کلاس اول در دو ردیف اول جای گرفته وبچه های کلاس پنجم که سه نفر بیشتر نبودند با قد وهیکل مردانه شان اخر کلاس را اشغال کرده بودند۰درگوشه کلاس بخاری سیاه نفتی کلاس را گرم می کرد ۰تخته سیاهی به دیوار چسبیده ومیز وصندلی معلم درکنار درب وردی قرار داشت۰اطا ق سمت چپ که دفتر ، انباری مدرسه ، اطاق خواب، آشپز خانه ، اطاق پذیرایی فریدون بود من راهم برای زندگی کردن پذیرا شد۰